جدول جو
جدول جو

معنی نیفه گاه - جستجوی لغت در جدول جو

نیفه گاه
(فَ / فِ)
آنجای از تن آدمی که نیفه بر آن افتد. محتجز. (یادداشت مؤلف). شقز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نابه گاه
تصویر نابه گاه
ناگهان، بی وقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیده گاه
تصویر دیده گاه
دیدگاه، جای نشستن یا ایستادن دیدبان، جای بلند که از بالای آن دیدبانی کنند، چشم انداز، منظره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیمه گاه
تصویر خیمه گاه
جایی که در آن یک یا چند خیمه برپا کرده اند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
دهی جزء دهستان گسکرات بخش صومعه سرا شهرستان فومن. واقع در 23 هزارگزی شمال باختر صومعه سرا و 11 هزارگزی شمال طاهر گوراب و 3 هزارگزی خاور شوسۀ صومعه سرا به سیدشرفشاه. جلگه، معتدل، مرطوب، دارای 263 تن سکنه. آب آنجا از رود خانه شاندرمن. محصول آنجا برنج و لبنیات. شغل اهالی آن زراعت و مکاری راه آنجا مالروست و بوسیلۀ قایق به قراء کنار بندر انزلی میتوان رفت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
پستانداری است از دستۀ تهی شاخان و از تیره گاوان وحشی که بیشتر در هندوستان می زید. جثۀ این حیوان به اندازۀ یک گوزن بزرگ است. شاخهایش کوتاه و رنگ موهایش خاکستری متمایل به آبی است. حیوانی است چابک و قوی که در مزارع و مراتع اطراف جنگل های انبوه می زید. این حیوان را به منظور استفاده از گوشت و پوستش شکار می کنند. گاونیله. نیله گو. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
مانند نیفه. (فرهنگ فارسی معین). چون نیفۀ شلوار که با نرم ترین جای بدن تماس دارد:
نرمی دل می طلبی نیفه وار
نافه صفت تن به درشتی سپار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ / طِ)
مرکز. محاط. نقطه گه. کنایه از مقصد حاجت و نیاز دیگران:
چنین هفت پرگار بر گرد شاه
در آن دایره شه شده نقطه گاه.
نظامی.
چو پرگار گردون بر آن نقطه گاه
به پای پرستش بپیمود راه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو حَ / حِ)
جای نوحه و عزا و ماتم. ماتمکده. ماتمسرا. عزاخانه. غمکده:
یک روز به نوحه گاه مجنون
می شد سخنی چو درّمکنون.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
میدان جنگ و جنگ گاه. (آنندراج). میدان جنگ و کارزار و جای خصومت و نزاع. (ناظم الاطباء). رزمگاه. دارالحرب. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گرانمایه دستور گفتش به شاه
نبایدت رفتن بدان کینه گاه.
دقیقی.
بترسم که گر بار دیگر سپاه
به جنگ اندر آید در این کینه گاه.
فردوسی.
که گر من شوم کشته بر کینه گاه
شما کس مپایید پیش سپاه.
فردوسی.
بدو گفت تا من بدین کینه گاه
کمر بسته ام با دلیران شاه...
فردوسی.
یکی با من ایدربدین کینه گاه
بگردد به گرز گران کینه خواه.
فردوسی.
کدامین دلاور که در کینه گاه
به پیشانیش کرد یارد نگاه ؟
اسدی
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
مرکّب از: دیده + گاه، پسوند مکان، دیده گاه. (جهانگیری)، دیدگه. جای نشستن دیده بان باشد. (برهان) (انجمن آرا)، جائی که دیدبان نشیند. (شرفنامۀ منیری)، جای نشستن دیده بان است و میتواند که اینجا لفظ دید بدون ’ها’ بود. (آنندراج)، رصدگاه. مرصاد. مرقبه. مرصد:
پدید آمد از دور گرد سپاه
غودیده بان آمد از دیده گاه.
فردوسی.
خروشی بلند آمد از دیده گاه
بگودرز کای پهلوان سپاه.
فردوسی.
چو از راه برخاست گرد سپاه
نگه کرد بینادل از دیدگاه.
فردوسی.
وزان پس خروش آمد از دیدگاه
که گرد سواران برآمد ز راه.
فردوسی.
سواران او را بدان دیده گاه
بر دیده بان دید مانده براه.
اسدی.
چو زی اژدها ماند یک میل راه
بدیدند بر ره یکی دیده گاه.
اسدی.
خروشی برآمد از آن دیدگاه
که فردا برآید ز ایران سپاه.
جلالی.
رجوع به دیدگاه شود، منظره. چشم انداز
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
منتصف. (دانشنامۀ الهی، ریاضی از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی جزء دهستان گسگرات بخش صومعه سرای شهرستان فومن. واقع در 23هزارگزی شمال باختری صومعه سرا. کنار شوسۀصومعه سرا به سیدشرفشاه. جلگه، معتدل، مرطوب. دارای 263 تن سکنه. گیلکی زبان. آب آن از رود خانه شاندرمن. محصول آن برنج و لبنیات. شغل اهالی زراعت و مکاری. راه آن مالرو است و به وسیلۀ قایق به قراء کناره و بندر انزلی توان رفت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیمه گاه
تصویر نیمه گاه
منصف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیفه وار
تصویر نیفه وار
مانند نیفه: (نرمی دل می طلبی نیفه وار نافه صفت تن بدرشتی سپار) (نظامی. لغ.: نافه)
فرهنگ لغت هوشیار
وسط راه، راه پیاده رو. یا رفیق نیمه راه. کسی که مقداری از راه سفر را با دیگری طی کند و سپس از همراهی با وی خود داری کند
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداری است از دسته تهی شاخان و از تیره گاوان وحشی که بیشتر در هندوستان میزید. جثه این حیوان باندازه یک گوزن بزرگ است شاخهایش کوتاه و رنگ موهایش خاکستری متمایل به آبی است حیوانی است چابک و قوی که در مزارع و مراتع اطراف جنگلهای انبوه میزید این حیوان را بمنظور استفاده از گوشت و پوستش شکار میکنند: گاو نیله نیله گو
فرهنگ لغت هوشیار
محلی که دیده بان از آنجا مراقبت و نگاهبانی میکند، منظره چشم انداز
فرهنگ لغت هوشیار
اتراقگاه، اردو، اردوگاه، منزلگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد